پیام واقعه غدیر چرا فراموش شد؟
پیام واقعه غدیر چرا فراموش شد؟در این مقاله به دو سؤال اساسی پاسخ داده میشود: اول اینکه علل غصب خلافت چه بود؟ دوم اینکه چرا علی علیه السلام سکوت اختیار نمود و برای گرفتن حق خود دست به شمشیر نبرد؟ اسرار سکوت علی علیهالسلام در چیست؟ و چرا اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله دست به چنین اقدامی زدند و برخلاف دستور پیامبر صلی الله علیه و آله عمل نمودند؟
چهره درخشان علی علیهالسلام در تاریخ اسلام چنان پرفروغ است که کمتر کسی را میتوان یافت که از نقش علی علیهالسلام در صدر اسلام و قرب او در نزد پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله اطلاعی نداشته باشد. همه مورخین و محدثین اذعان دارند که علی علیهالسلام در اوان نوجوانی در دامان پیامبر صلیالله علیه و آله پرورش یافت و علی علیهالسلام عطیهای بود از خاندان ابوطالب علیهالسلام در عصر فقر و مکنت، برای پیامبر؛ تا اینکه خداوند زمینه رشد و نمو علی علیهالسلام را در خانه پیامبر بدین طریق فراهم نمود و از سن ده سالگی به طور مستقیم تحت تربیت کاملترین انسان عصر قرار گرفت.
پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از بعثت، از آغاز رسالت خود تا زمان ارتحالش در هر جا و در هر زمان که شرایط اقتضا مینمود، از فرصت بهره میجست و مقام و منزلت علی علیهالسلام را به اصحاب یادآور میشد و جانشینی او را به عام و خاص گوشزد مینمود که احادیث الدار، منزلت، ثقلین، علم و… نمونههایی از موارد فوق است. (۱) و آخرین اقدام پیامبر صلیالله علیه و آله در این مورد در غدیر خم میباشد که بیش از سیصد نفر از بزرگان اهل سنت به طرق مختلف حدیث غدیر خم را از یکصد صحابه پیامبر نقل نمودهاند. (۲)
پیامبر صلیالله علیه و آله در احادیث فوق ـ از جمله در واقعه غدیرخم ـ علی علیهالسلام را در ولایت خود شریک کرده بود، او پس از دعوت مسلمانان به گردهم آمدن، از آنها پرسیده بود که: «الست اولی بکم من انفسکم»؛ آیا من از شما بر شما مسلطتر نیستم؟ وقتی که پاسخ «بلی» را شنید، سپس اعلام داشت که: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»؛ هرکس که من مولای اویم، این علی مولای اوست. برای «مولا» حدود ده معنای مختلف وجود دارد که یکی از آنها به معنی «اولی به تصرف» است و بقیه چیزهایی هستند در حدود «مُحِبّ»، «ناصر» و «دوست». با توجه به سؤال پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر خم «الست اولی بکم من انفسکم»، استفاده از کلمه «مولا» ناظر برمعنای «اولی به تصرف» است. متأسفانه در طول تاریخ، دستگاه حکومتی بنیامیه، بنیعباس و غیره سعی کردند کلام پیامبر صلی الله علیه و آله را ناظر بر معنای دیگر از جمله محب و دوست نمایند.
پیامبر صلیالله علیه و آله پس از واقعه غدیرخم برای تثبیت جانشینی علی علیهالسلام تمهیدی اندیشید، آن اینکه سپاهی به فرماندهی جوانی نورس ـ اسامة بن زیدـ را مأمور حرکت به سوی شام نمود و اصحاب را تحریص به شرکت در آن سپاه نمود و متخلفین را لعن فرمود تا شاید بتواند موانعی را که بر سر راه جانشینی علی علیهالسلام پس از رحلتش وجود داشت، برطرف سازد و اما با تمام اصرار پیامبر صلیالله علیهوآله سپاه اسامه تا حضرتش حیات داشت، حرکت نکرد و حتی کوشش پیامبر صلی الله علیه و آله برای مکتوب داشتن آخرین وصیت نامهاش ناکام ماند و بلافاصله بعد از رحلت پیامبر صلیالله علیه وآله صفحه تاریخ به گونهای باور نکردنی ورق خورد که خود امام علیهالسلام چنان مسئله جانشینی را برای خود محرز میدانست و تصور نمیکرد که کسی در آن طمع داشته باشد و همه اذعان داشتند کسی که لایق جانشینی است، علی علیهالسلام میباشد.
وقتی عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله بر علی علیهالسلام به ـ هنگامی که مشغول تجهیز پیامبر بود. ـ گفت: دست بده تا با تو بیعت کنم و اگر چنین کنی، کسی در خلافت با تو رقابت نخواهد کرد و در آن طمع نخواهد نمود. ولی علی علیهالسلام به خلافت خود آن قدر مطمئن بود که به عباس پاسخ داد: «ای عمو! مگر کسی هست که در این امر طمع داشته باشد؟» (۳)
با این وجود، امت اسلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله دچار فاجعهای عظیم گردید و عدهای با توجه به قرابتهایی که با پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند؛ خواستار ارائه نقشی در عهد پیامبر بودند که حداقل در جامعه مطرح شوند و چون آنها خود را محروم از همه چیز دیدند، حب جاه و مقام در خانه دل آنها به نحوی مأوی کرده بود که دنبال فرصتی بودند که این فرصت بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله برایشان فراهم شد و جامعه اسلامی را تجزیه نمودند و چنان ضربهای به وحدت اسلامی زدند که در طی قرون متمادی مسلمانان نتیجه این اقدام را دیدند و میبینند. در این مقاله به دو سؤال اساسی پاسخ داده میشود: ـ اول اینکه علل غصب خلافت چه بود؟ ـ دوم اینکه چرا علی علیه السلام سکوت اختیار نمود و برای گرفتن حق خود دست به شمشیر نبرد؟ اسرار سکوت علی علیهالسلام در چیست؟ و چرا اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله دست به چنین اقدامی زدند و برخلاف دستور پیامبر صلی الله علیه و آله عمل نمودند؟
الف ـ علل غصب خلافت
۱- احیای فرهنگ قبیلهای
پی
” زندگی قبیلهای و ویژگیهای جامعه قبیلگی موجب شد که مردم بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآله به طور جانانه از حق علی صلیاللهعلیهوآله دفاع نکنند. آنها طبق زندگی قبیلهای وقتی رئیس قبیله بیعت کرد، تمام افراد قبیله باید بیعت نمایند. “
بردن به علل غصب خلافت نیاز به شناخت جامعه اسلامی همزمان با رحلت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله دارد. همه میدانیم درجه ایمان صحابه از انصار و مهاجرین متفاوت بود و نیز پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای جایگزین کردن فرهنگ اسلامی به جای فرهنگ قبیلهای و جاهلیت نهایت کوشش خود را نمود. اما اختلافات قبیلهای ریشه کن نگردید. حتی در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله چندین بار بین انصار و مهاجرین و حتی دو قبایل انصار اختلافاتی بروز کرد که اگر درایت و مدیریت پیامبر صلیاللهعلیهوآله نبود، آتش جاهلیت دوباره شعلهورتر میشد. بسیاری از سران قریش و قبایل اطراف در اواخر عمر پیامبر صلیاللهعلیهوآله به اسلام ایمان آوردند که اسلام آنها بیشتر از روی اکراه بود و آنها روح اسلام را درک ننموده و خداوند در سوره حجرات، آیه ۱۴ به این امر اشاره دارد که به اعراب بگو: ایمانتان به قلب وارد نشده، به حقیقت هنوز ایمان نیاوردهاید لیکن بگوئید ما اسلام آوردیم: «قالتِ الاعراب امنّا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبکم»
زندگی قبیلهای و ویژگیهای جامعه قبیلگی موجب شد که مردم بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآله به طور جانانه از حق علی صلیاللهعلیهوآله دفاع نکنند. آنها طبق زندگی قبیلهای وقتی رئیس قبیله بیعت کرد، تمام افراد قبیله باید بیعت نمایند. در اواخر عمر پیامبر صلیاللهعلیهوآله بیشتر سران قبیله به اسلام ایمان آوردند و بعد تمام افراد قبیله پشت سر رئیس قبیله بودند.
۲- احیای فرهنگ اشرافی
به دنبال احیاء فرهنگ قبیلهای، فرهنگ اشرافی نیز رشد کرد، اشراف در فرهنگ قبیلهای جایگاه ویژه اقتصادی و سیاسی دارند. در داخل مکه اشرافیت زر و زور را در اختیار داشتند تا اینکه در جنگ بدر، به سختی زخمدار شدند و بیش از هفتاد نفر از سران قبایل کشته شدند که اشرافیت مکه بعدها در صدد انتقام و التیام این زخم بودند که حوادث ناگواری چون غصب خلافت، حوادث خونین جمل، صفین، نهروان و عاشورا را آفریدند و «هنوز جثه پیامبر روی زمین بود که کشمکش آغاز شد. ابوسفیان نماینده اشرافیت منقرض مکه ـ که در آغاز میخواست خیلی زود از آب گل آلود ماهی بگیرد. ـ به خانه علی علیهالسلام دوید تا شاید او را ابزار مقاصد خود کند، انصار بیم داشتند که اشراف زادگان مکه خون پدران را فراموش نکرده باشند، سعدبن عباده را برای بیعت نشاندند و چون تعرض مهاجران آغاز شد، میخواستند دست کم برای خودشان امیری داشته باشند.» (۴)
۳- کینه قریش از بنیهاشم
بنی امیه از قبل با بنیهاشم خوب نبود و نسبت به آنها دشمنی دیرینه داشتند و آخرالامر سعی نمودند بنیهاشم را از خلافت محروم کنند که نمونههای این دشمنی را در دوران جاهلیت و دوران رسالت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در تاریخ داریم و به تبع آن قریش با علی علیهالسلام دشمنی خاصی داشتند و سه دلیل مواضع قاطع امام بزرگان و رؤسای قبایل، کینهای عظیم از او بر دل داشتند.
۴- دستهبندیهای سیاسی
در اواخر عمر پیامبر صلیاللهعلیهوآله گروهی مقاصد نهائی خود را با طرح نقشهای ماهرانه برملا کرده و اجرا نمودند. چنان که از قرائن و اقدامات ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح برمیآید، آن سه نقشهای برای غصب خلافت داشتند و با تشکیل حزب ثلاثه در نهایت مردم را تحریص به غصب خلافت نمودند. چنان که از عملکرد آنها مشخص میباشد هر سه برای انتخاب خلیفه با هم متحد بوده و در روز سقیفه تعارفهایی با هم داشته و هر سه با هم به سوی سقیفه رفتند، در حالی که بزرگان مشغول تجهیز و تکفین بدن پیامبر بودند و بعد از رفتن به سقیفه، عمر و ابوعبیده اصرار عجیبی در بیعت گرفتن مردم برای ابوبکر داشتند و ابوبکر نیز بعد از وفات خود عمر را جانشین خود کرد که نشاندهنده نوعی هماهنگی قبلی بین آنها بود و هر سه از رفتن با سپاه اسامه تخلف نمودند و در مدینه ماندند با اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله متخلفین را لعن کرده بود.
۵- دشمنی قریش با علی علیهالسلام
قریش به علت قتلهایی که امام از بزرگان آنها بویژه از بنی امیه کرده بود کینه و دشمنی عجیبی از او به دل داشتند و حتی بعد از ۲۵ سال در نبردهای مختلف (جمل، صفین، نهروان) این کینه را دنبال کردند.
۶- حسادت
برخی از صحابه از قرب و منزلت علی علیهالسلام نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآله حسد میبردند و حتی حسد برخی از زنان پیامبر ـ عایشه ـ در تاریخ مشهود میباشد. این حسد به نحوی در میان اصحاب جلوهگر یافته بود که پیامبر صلیاللهعلیهوآله آن را احساس میکرد و به آنها گوشزد مینمود تا از حسادت خود دست بکشند؛ به طوری که علی علیهالسلام در جنگ جمل وقتی سخن پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به یاد زبیر میاندازد، زبیر دست از جنگ میشوید. (۵)
۷- حبّ ریاست
علمای اخلاق اصول کفر را حرص، حسد و تکبر دانستند که این سه صفت نقش عمدهای در دگرگونی تاریخ اسلام داشته است. برخی از صحابه با توجه به نفوذی که در خانه پیامبر صلیاللهعلیهوآله داشتند و به وسیله بعضی از زنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله اسرار خانه او را میدانستند و با توجه به اینکه خواهان قدرتیابی
” پیامبر صلیاللهعلیهوآله به علی علیهالسلام توصیه فرموده بود: در صورتی که حقت را غصب کردند، اگر تعداد یارانت از تعداد انگشتان دست و پایت فزون شد، برای گرفتن حقت دست به شمشیر ببر و گرنه صبر پیشه نما. “
بودند و حداقل مقامهای دوم و سوم را خواهان بودند، وقتی به منصب دست نیافتند بر آن شدند که زمینه ریاست خود را بلافاصله بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله فراهم نمایند. علی علیهالسلام نیز به این امر اشاره دارد: «قومی با حرص، ولع و بخل زیادی طالب خلافت شدند و آن را از دیگران باز داشتند و عدهای نیز جنبه سخا و کرم پیش گرفتند.» (۶)
۸- هراس از عدالت
اعراب با علی علیهالسلام آشنا بودند و سختگیریهای او را در برابر عدالت و حق در دوران حیات پیامبر صلیاللهعلیهوآله به چشم دیده بودند. آنها دیده یا شنیده بودند علی علیهالسلام در خندق ـ که حساسترین نبرد پیامبر صلیاللهعلیهوآله با کفار بود. ـ شمشیرش را به خاطر غضبی که بر او مستولی شد بر فرق دشمن فرود نیاورد، گذاشت خشمش فرو نشیند و سپس کار دشمن را یکسره کرد، عرب از عدالت او در هراس بودند، علی علیهالسلام اهل طفره و مداهنه و سهلانگاری نبود، او اهل حق و عدل بود.
۹- سستی و بیرمقی مردم
امام هنگام بیعت به این مسأله اشاره میکند و سپس به عمر گوشزد میکند: ای عمر! نیک بدوش که نیمی از این شیر خلافت برای تو خواهد بود. امروز اساس آن را به نفع او استوار کن تا او هم فردا آن را به تو بازگرداند. گاهی نیز رقابت بین دو قبیله اوس و خزرج موجب میشد عدهای از این رقابت به وجود آمده سوء استفاده نموده و زمینه را برای حکومت خود فراهم نمایند. در جریان سقیفه اسیدبن خضیر، سالار قبیله اوس به سبب حسد بر سعدبن عباده و رشک بر اینکه مبادا وی به حکومت برسد با ابوبکر بیعت کرد. چون او بیعت نمود همه افراد قبیله اوس بیعت کردند.
۱۰- جوانی علی علیهالسلام
در نظام قبیلهای رسم بر این بود که ریاست از آن ریشسفید و بزرگ قبیله است. متأسفانه به علت کوتهبینی برخی از اصحاب، فرهنگ و اندیشههای جاهلیت کاملاً از بین نرفته بود و بسیاری از صحابه در اواخر عمر پیامبر صلیاللهعلیهوآله به اسلام ایمان آورده بودند و چنان که ذکر نمودیم، روح اسلام را درک ننموده بودند و علی علیهالسلام گرفتار و مواجه با روح قبیلهای ـ که چند ساعت پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله دوباره از تاریک خانه جاهلیت سر برآورد. ـ شد. ابن ابیالحدید از ابن عباس نقل کرد که عمر گفت: من به طور مسلم علی را مظلوم میدانم و مهاجرین از علی اعراض ننمودند مگر به جهت اینکه سنش را کم دیدند. (۷) ابوعبیده به علی علیهالسلام گفت: یابن عم! ما قرابت تو را و سبقت تو را و علم تو را و نصرت تو را انکار نمیکنیم، لکن خود میدانی که تو جوانی و ابوبکر پیر است، وی سنگینی این امر را بهتر از تو میتواند حمل کند. (۸) نقل است، وقتی که ابوبکر به خلافت رسید، به پدرش ابوقحافه ـ که در طائف بود. ـ نامه نوشت که: مردم مرا به جهت کبر سن به خلافت برگزیدند و تو نیز به موافقت قوم بیا و با من بیعت کن که من امروز خلیفه رسول خدایم. او در جواب ابوبکر نوشت: میگویی که مردمان مرا به خلافت برداشتند به جهت سن من و من خلیفه رسول خدایم؛ پس تو خلیفه مردم میباشی نه خلیفه رسول و خدا و اگر تو را به جهت سن خلیفه کردهاند، من از تو سزاوارترم و بایستی مرا خلیفه کنند، تو خود میدانی این امر از غیر تو است. اگر حق را به اهلش که خانواده پیغمبرند، واگذاری، تو را بهتر باشد. (۹) عمر نیز به ابن عباس اعتراف نموده که: همانا علی در میان شما بود و او از من و ابوبکر به این امر اولی بود. (۱۰)
۱۱- شوخ طبعی علی علیهالسلام
از ایرادهایی که بر امام میگرفتند، یکی این بود که میگفتند: تو چهرهات خنده روست و مزاح میکنی. مردی باید خلیفه شود که عبوس باشد و مردم از او بترسند. و عمر شوخ طبعی را یکی از ایرادهای امام میدانست. (۱۱) با غصب خلافت، رابطه الهی بین مردم و حکومت قطع گردید و با غصب خلافت حق مردم نیز غصب شد. چون داشتن حاکم صالح، عادل و متصل به منبع غیب، حق مردم است ولی این حق در سقیفه غصب گردید و چنان ضربهای بر پیکره اسلام پدید آمد که تا روز قیامت نمیتوان آن را جبران نمود. خود عمر پس از مدتی درباره انتخاب ابیبکر گفت: «کانت بیعة ابیبکر فلتة وقی اللّه شرّها»؛ بیعت ابوبکر برای زمامداری کار عجولانه و ناگهانی بود که خداوند شر آن را کم کند و ببرد. (۱۲) مظلومیت حضرت زهرا علیهاالسلام و شهادت او، رفتن ابوذرها به تبعید، برگشتن رانده شدههای پیامبر به مدینه، تسلط بنی امیه بر امور مسلمین، قتل و غارت بر جان و مال مردم، رشد فرهنگ جاهلیت و دوری مردم از سیره پیامبر صلیاللهعلیهوآله، سوختن مکه و مدینه در آتش خصم، وقایع عاشورا و شهادت فرزندان پیامبر در دشت کربلا و تسلط بنیعباس بر سرنوشت مردم، همه و همه از نتایج و عواقب غصب خلافت میباشد.
ب ـ علل سکوت علی علیهالسلام
پس از بررسی علل غصب خلافت، باید به علل سکوت علی علیهالسلام نیز اشاره کرد. چرا امام با اینکه خود را کاملاً برحق میدانست، برای به دست آوردن حق خود دست به شمشیر نبرد و حقش را نگرفت؟ مهمترین علل سکوت علی علیهالسلام در برابر غصب حق خود عبارتند از:
۱- سفارش پیامبر صلیاللهعلیهوآله
پیامبر صلیاللهعلیهوآله به علی علیهالسلام توصیه فرموده بود: در صورتی که حقت را غصب
” بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرهنگ قبیلهای دوباره جان گرفت و علی علیهالسلام برای حفظ وحدت مجبور به سکوت بود که تحمل آن از دست بردن به شمشیر بسیار سختتر و جانفرساتر بود. “
کردند، اگر تعداد یارانت از تعداد انگشتان دست و پایت فزون شد، برای گرفتن حقت دست به شمشیر ببر و گرنه صبر پیشه نما. وقتی عدهای بعد از سقیفه به نزد علی علیهالسلام میآیند و اعلام آمادگی میکنند که: حاضریم حقت را بگیریم. امام برای اینکه ایمان و پایداری آنها را بیازماید، فرمود: فردا همه با سرهای تراشیده به اینجا حضور یابید. که جز چهار یا پنج نفر حاضر نشدند.
۲- حفظ وحدت جامعه اسلامی
علی علیهالسلام را باید بنیانگذار وحدت دانست چرا که بیش از هر کسی در این راه فداکاری و سختی کشیده است. بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرهنگ قبیلهای دوباره جان گرفت و علی علیهالسلام برای حفظ وحدت مجبور به سکوت بود که تحمل آن از دست بردن به شمشیر بسیار سختتر و جانفرساتر بود. جامعه اسلامی در آن عصر با هجوم دشمن خارجی بویژه روم مواجه بود و وجود پیامبران دروغین مزید بر علت بود و علی علیهالسلام در سخنی میفرماید: من از همه حریصتر به وحدت مردم در جامعه میباشم.
۳- پیدایش پیامبران دروغین
ارتدادی که در سال دهم هجری و آخرین سال حیات پیامبر بویژه در بین قبایل بزرگ عرب بنی حنیفه، اسد، کنده، غطفان و لخم روی نمود ـ که اوج آن پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله نمودار گشت. ـ در موضعگیری امام در برابر شرایط به وجود آمده تأثیر به سزایی داشت و علاوه بر مرتدین، پیامبران دروغین در نقاط مختلف عربستان ادعای نبوت میکردند و وحدت اسلامی را مورد تهدید قرار میدادند که امام در نامهای به مالک اشتر یکی از علل سکوت خود را «پیدایش مرتدین» میداند.
۴- میدان یافتن منافقان
منافقین که در صدد از هم پاشیده شدن جزیرةالعرب و وحدت مسلمین بودند و قیام امام به اهداف آنها کمک مینمود، لذا امام تیر منافقین را به سنگ زد و اهداف شوم آنها را خنثی نمود.
۵- کمی یاران و حامیان
امام علیهالسلام در خطبه شقشقیه، یکی از علل سکوت خود را کمی یاران و حامیان خویش میداند که یا باید با دست تهی حق خود را بگیرد و یا با وضع تاریک روزگار بسازد. سپس میفرماید: در حالی که در چشمم خار بود و گلویم را عقده گرفته و میراثم به تاراج رفته بود، صبر را پیشه ساختم. (۱۳)
۶- حفظ کیان اسلام
امام در خطبه پنجم نهج البلاغه کمی یار و حفظ کیان اسلام و جلوگیری از اختلافات را متذکر میشود و علت سکوت خود را ترس از مرگ نمیداند بلکه قیام خود را بیحاصل و زیانبار برای جامعه اسلامی میداند.
۷- احیای فرهنگ قبیلهای
چنانچه در بحث علل غصب خلافت گفته شد، پیامبر صلیاللهعلیهوآله در مدت ۲۳ سال فرهنگ جاهلیت را از جامعه زدود ولی بسیاری از سران مکه بعد از ۲۳ سال جنگ به اسلام ایمان آوردند که پیامبر صلیاللهعلیهوآله لقب «طلقاء» را به آنها داد. آنها به علت عدم درک روح اسلام، فرهنگ جاهلیت را در بین خود بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله احیاء کردند و چون رئیس قبیله از علی علیهالسلام پیروی ننمود، مردم نیز به تبع آنها از امام حمایت ننمودند. آنها توجیه کردند که باید جانشین از قریش باشد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله قریشی است. علی علیهالسلام به آنها فرمود: چه کسی از من به پیامبر نزدیکتر است؟
۸- حرکت خشونتآمیز
برخی از صحابه از جمله عمر چنان دست به خشونت زدند که کمتر کسی یارای مخالفت با آن را داشت. مثلاً عمر تازیانه به دست میگرفت و میگفت: هر که بگوید پیامبر از دنیا رفته، او را شلاق میزنم. یا عدهای از رجالهها در کوچهها راه میافتادند و مردم را به بیعت با ابوبکر فرا میخواندند. مردم هم تابع احساسات جمع بودند، از روی ترس و بیاطلاعی با خلیفه بیعت کردند. امام در مورد خشونت عمر میگوید: آنگاه خلافت در حوزه خشن قرار گرفت، با مردی شد که شخص درشت بود و حضورش محنتزا، بسیار اشتباه میکرد و عذر آن را میخواست. (۱۴)
۹- سرعت بیعت
سرعت بیعت و شدت عمل اصحاب سقیفه به حدی بود که هرگونه عکس العمل را از امام گرفت. امام که در حال تغسیل و تکفین بدن پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود، واگذاشتن جنازه پیامبر صلیاللهعلیهوآله را بدون غسل و کفن بیاحترامی و خیانت بزرگی به پیامبر صلیاللهعلیهوآله میدانست. اصحاب سقیفه از این دل مشغولی علی علیهالسلام بهره جسته و به حدی درگرفتن بیعت سرعت عمل به خرج دادند که آب غسل پیامبر صلیاللهعلیهوآله خشک نشده بود. علی علیهالسلام به خلافت خود آن قدر مطمئن بود که وقتی عباس عموی پیامبر صلیاللهعلیهوآله ـ هنگامی که علی علیهالسلام مشغول تجهیز پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود. ـ بر او وارد شد و گفت: دست بده تا با تو بیعت کنم، اگر چنین کنی، احدی در خلافت با تو رقابت نخواهد کرد. علی علیهالسلام به عباس پاسخ داد: ای عمو! مگر کسی هست در این امر طمع داشته باشد؟
۱۰- نگه داشتن حرمت دین
علی علیهالسلام خلافت را حق خود میدانست، اما حرمت دین را برتر از آن میدید. و اگر دین ضربه میدید، آن را نمیشد جبران کرد. علی علیهالسلام گرچه حق خود را حق دین میدانست ولی وحدت دینی را لازمتر از حق خود میشمرد.